228
اما،دلـم نمیـرود به نوشتـن
این کلـمات بهـم دوختـه شـده کجـا ، احساسات من کجا !
این بار نخوانـده مرا بفهـم....!
خوابم نمی برد
بیداری رخنه کرده است
میانِ مردمک ِچشمانم
بادِ پاییز، در راه است
ابرهای ِخیالم را ،باد با خود می برد
روی آسمان اقیانوس
ومن احساس می کنم
نم نم باران ، میان دو چشمم
شوق باریدن دارد
بی غرش ابر
بی هوای سرد
ناگاه ، ابرِ خیالم ،باریدن گرفت
چکه چکه
از ابرهایِ تکه تکه
رودی جاری شد
روی گونه هایِ خشکم
رودی که آبش به شوری نمک دریا بود
وبه زیبایی رویا
و من چشیدم چه شور است!
طعم نبودنت
عزیز دلم
هنوز وقتـے آسمان ِ دلمـــ ابریست
لمس سبك دستان مهربانت را روے مو هایمــ حس مـےكنمـــ
...
تو هنوز با تمام نبودنت
تنها پناهگاه من از این آدمهایـے ...
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم...
از تمام زمین یک خیابان را...
و از تمام تو...
یک دست که قفل شود در دست من...
هنــوزم گوشه قلبم، تو تنهــــا فـرد محبــوبی
میتونم حـس کنم از دور، که هر جایی گلـم خوبـی
تــو دوســم داری میــدونم، یه روز دســت تو رو مـیشه
میدونــم رابـطه ات با مـن، یه روزی زیــر و رو مـیشـه
تـو کـه رفتـی خـدا همـرات، ولی تنهـا شـدی بـرگـرد
نـــــــــــــــه!!!!
نمیدانی .
تو نمیدانی که دختر بودن درد است .
دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود.
دختر که باشی راحتر میشکنی .
دختر که باشی نگاه ها فرق دارند .
حتی اگر به تمام دنیا خوب نگاه کنی باز تمام دنیا میتواند به تو بد نگاه کند….
دختر بودن گاهی واقعا یک درد است …. !
نبض شب های تنهایــــــــی من
همین که هنوز نفســــــــی هست تا توان دعا کردنم باشد
تا قدردان تمام داده ها و نداده هایش باشم
و لحظه های تلخ و شیرینم را پاس بدارم
و بیاد بیاورم آنهایی را که در قلب من جای دارند
و احساس کنم که مثل همیشه در آسمان ها کسی نگاهش به من هم هست
و صدایم را میشنود
و همین که میدانم کسی هست که وارث بهترین آرزوهای من است
ایــــטּ هــــوا ،
هـــــواے פֿـوبـیستــ بــراے ... בلتــنـگـ بـوבטּ !...
مـטּ بغــ ـضـهایمرا بـا روح زפֿمیم مـے آورم ..
!
تـو آغوشتـــ را ...
.
بـگـــذار
בستــ ڪــشیـבטּ از تــــو هــمچنــاטּ غیــر ممــــڪــטּ بـاشـــב !
بـه نامــ خـدا
من یکـ دخترمــ
وقتےخسته امـ
وقتےکلافه امـ
وقتےدل تنگمـ
بشقابـ هارانمےشکنمـ
شیشه هارانمےشکنمـ
غرورتـ رانمےشکنمـ
دلتـ رانمےشکنمـ
دراین خستگےهـا
زورمـ به تنها چیزےکه مےرسد،این بغض لعنتےستــ
یــادتــــ بخیــرعـمــوخســرو.گفتے:
حــال همــه ی مـاخـوبــــ استــــ امـاتــو بــاورنـکـن!
امـاحـال مـن خـوبــــ نیستـــ تــوبـاورکـن
دستــــ هایمــ خالے انـد
جـاے خـالـے توراهیـچ کـس برایمــ پرنـمی کنــد
راستــ مے گفتــ شامــلو:
"دست خالے رابـایـدبرســرکوبیــد"
گــآهــﮯ بـآیــב بـפֿــنــدﮯ .:.:.
بــآ صــِدآﮯ ِ بــُلـَنـב .:.:.
ڪــه ڪــَر شَــوَב آســمــآטּ .:.:. :.:. وَ فــَریـآב بــزَنــﮯ .:.:.
בُنیــآ .:.:.
نـآمـَـرבَم اَگــه بـآ ایـטּ صــבآﮯ פֿـنــבه نَــرَقـصـــونَـمــتـــــ (!) .
בیرگاهیست
بالهایماלּ را آویـפֿـتـﮧ ایم بـﮧ جا لباسے
عاבت ڪرבه ایم بـﮧ زمیـטּ !
زمیـטּ جاے گرم و نرمیست ...
چـﮧ פֿـیال اگر چشمهایماלּ را פֿـواب
چـﮧ פֿـیال اگر בل هایماלּ را آب برבه است
a
نـﮧ اینکـﮧ بے تـفـــاوﭞ بـاشــم نــﮧ !!
ولـے مے دانم آنـکـﮧ خـیـال ِ رفـتـن دارد عـاقـبـﭞ خـواهـد
رفـــتـــــــ ـــــــ...
نـﮧ بـا اصــرار مے مـانـد نـﮧ بـا اشـک نـﮧ بـا دُعــآ و نـﮧ ...
تـ ـ ـ ـو می رو ے و مـטּ بـﮧ فرداهاے ِ سختـے فکـــر مـے کنم
کــ ــﮧ بــے تو بـایـد بـگــ ــذرد ...
تـ ـ ـ ــو مے رو ے و مـטּ ....♥
ایــن روز هـ ـا دلـــم اصـ ــرار دارد فــریـ ـاد بـــزنــد
امـ ــا ...
مــن جلــوی دهــانــش را مــی گیــ ـرم !
وقتـ ــی مــی دانــ ـم کســـی تمــایلـ ــی بـــه شنیـــدن صــدایـ ـش نــدارد !!
ایـــن روزهــ ـا مـــن ...
خـ ــدای سکــوتــ ــــــ شــده ام
خفقـ ــان گــرفتــ ـه ام تـــا آرامــش اهــالـ ــی دنیــ ـا ...
خـــط خطــ ـی نشـ ـــود ..!!
گاهی وقتا توی رابطه ها
نیازی نیست که طرفت بهت بگه
برو!
همین که روز ها بگذره ویادی ازت نگیره
همین که نپرسه چجوری روزارو به شب میرسونی
... همین که کار و درس و زندگی رو بهونه میکنه
همین که دیگه لابه لای حرفاش دوست دارم نباشه
و همین که حضور دیگران توی زندگیشپر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از
کلمه یبرو واست معنا میکنه
پس برو
...قبل این که ویرون تر از اینی که هستی بشی
...پس منم میرم