유حرفهایی از جنس دلـــــــ❤ــــــ유

چیکار کردی با من؟؟

 

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب

از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـد
ه بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب

[ جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 21:36 ] [ pireanssic ] [ ]

 

 از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

[ شنبه 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 15:19 ] [ pireanssic ] [ ]

 

 

 

 

نزدیک ایستگاه دلواپسی

 

تکیه بر دیوار تنهایی

با کوله باری از درد و سنگینی نبودنت

لحظات انتظار را به سر می برم

دوباره می آیی

با همان لبخند همیشگی

نرسیده به من مکثی میکنی

شاید درون خاطراتت جست و جو میکنی

و بعد با نگاهی که روی زمستان را هم کم میکند

از کنارم می گذری

همانند یک غریبه

د لعنتی...!

مرا به یاد بیاور

من همان دخترک مغرورم که خورشید هم به گرد پایش نمی رسد

من همان دخترک ساده ام

دخترکی که قشنگ ترین پرانتز زندگی اش حلقه دستان تو بود

بیا با هم برویم و باری دگر عشق را آغاز کنیم

بی مقصد...بدون درد

درجایی که نه باران بند می آید و نه جاده به انتها می رسد

بیا برویم

نه...............!

باز هم خیال می بافم

تو دیگر نیستی و سکوت سرد تنم را می لرزاند

دیگر حتی دستانت هم نیست

هیچ نیست

تنها اصطکاک سایه ها

این آخرین سفرنامه من است

برو..............!

تمام خاطراتت اینجاست..........درون قلبم!

زندگی بی تو پایان می یابد............!

 

[ یک شنبه 15 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 12:28 ] [ pireanssic ] [ ]