321
نسلِ من،
دلش که میگیرد،
می نویسد روی دیوارِ مجازی اش،
برای آدم هایِ مجازیِ مقابلش،
من به این باور رسیده ام که،
نسلِ حقیقت منقرض شده،
مدتها پیش.... "
نسلِ من،
دلش که میگیرد،
می نویسد روی دیوارِ مجازی اش،
برای آدم هایِ مجازیِ مقابلش،
من به این باور رسیده ام که،
نسلِ حقیقت منقرض شده،
مدتها پیش.... "
دلـــــــــــم آرامــــــــــــشِ وارونــــــــــه میــــــــــخواهد
یعنـــــــــــــی:
“ش م ا ر ا
کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من …
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز
تکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین…
دسـت بـه “صورتـم” نـزن !
می تـرسم بیـفتـد
نقـاب خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم !
و بعــد
سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد
و بـاز
من بمانم و تنهــــــایی …!!!
دلم میخواهد …
چند وقــتی کرکره دلمو بکشم پاییـــن …
یه پارچـــه سیـاه بزنم درش و بنـویسم:
کسی نمـــــــرده
فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…!
از آدمــا نپرسید " چـــرا " ناراحتن ...!
برای اشکـــهــآ وبغض هــآیشان ..." دلیــل " نخواهید !
بغضهــآی ناخواسته ...
گریهـ ــهآی بی اراده ...
دلیل نمیخواهد !!
بهــآنه نمیشناسد ...!
یک" دل پـــر" میخواهد ...
و یکــــ "حس عجیبــــــ"!
کهـ نه " او" میتواند توضیح دهد
و نه " تو " میتوانی درک کنی ...
پس "بدون" سوال کنارش بــاش
مـیـگی مـهم نیست …
امـــا وقتـی اسـمشو مـی شنـوی داغ دلــــــت تـازه میشه !
میــگی مـهم نیست …
امـا تـا بـهش فکـر مـی کـنی ، اشـک تـوی چشـمات جـمع مـی شه !
مـیگـی مـهم نیـست …
امـا در تنـهایی هـمش بـاهـاش حـرف مـی زنـی ...!
وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !
فکر نکن که فراموشت کرده ام ….
یا دیگر دوستت ندارم !
نه ….
من فقط فهمیدم :
وقتی دلت با من نیست ؛
بودنت مشکلی را حل نمی کند ،
تنها دلتنگترم میکند … !
نگران من نباش،
چشم های وحشـــی ام را هیچ نگاه هـــرزه ای نــمی تواند رام کند...
نگران خودت باش که دلــــت...
با هر لبــــخندی می لرزد...!
حـآلـآ مـن هـزآر بـآر ِ دیــ ـــگـر هـم
" یآ مـُـقـَـلـِـب الـقــُـلــوب ِ و الـاَبـصـآر "
بــخوآنــم
وقتی تقدیر مـن ،
لـیـل و نـهـآر رآ
" بـی تـو "
گـــُــــذرآنـدن سـت ...
هـیـــــچ ســــآلی نـــُـ ــــو نــَــخـوآهـد شــد