ندیدی بازم گذشتی از کنارم
ندیدی بازم یه دنیا غصه دارم
نبودی پر غم شد کوله بارم
میخواستم اما نخواستی با تو باشم
نبودی میخواستم عاشقت نباشم
نخواستم تو اتیش عشقت تباه شم
نخواستم زندگیمو منتظر یه نگات شم
ولی
ساز دنیا با من انگار یه کمی ناسازگاره
انگاری میخواد همش عشقو یاد من بیاره
نه میذاره با تو باشم
نه میخواد بی تو رها شم
کاش میشد از این دنیا و غصه هاش یه روز جدا شم
توی دنیا مثه یه خط سیا شم
که نبودش یا که بودش واسه تو فرقی نداره
چجوری فرقی نداره؟
تو که میگفتی با تو واسه من پاییز بهاره
میگفتی با هم بمونیم میبینیم همو دوباره
میگفتی با تو بهاره
میگفتی با تو بهاره ...
ولی امشب واسه حالم حتی اشک میریزه ستاره
حتی ماه پشت ابر هم واسه اشکام غصه داره
سفر از فاصله ی دور حکایت دارد خسته با رفتن احساس رفاقت دارد
چه صمیمانه به درگاه خدا گویم که دلم از دوری دوست شکایت دارد
روزگارم بد نیست غم كم میخورم
كم كه نه هر روز كمكم میخورم
عشق از من دورو پایم لنگ بود
غیمتش بسیار دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود
چند روز یست كه حالم بد نیست
حال ما از این و آن پرسید نیست
گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت
مازیاران چشم یاری داشتیم
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
پرستو ها خوابند و تو می اندیشی
به بهاری دیگر
به یاری دیگر
اما برای من
نه بهاری
و نه یاری دیگر
- افسوس
من و تو دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
آری وقت رفتن است...
وقت سفر کردن و دل کندن...
وقت جدایی...
پای رفتن نیست...
اما باید رفت...
رفت و مقصد را جست!
نمی دانم به کدامین سو می روم...
اما می روم...
باید ادامه داد...
هنوز مانده...
مسیر طولانی و مقصد دور...
هم شادم و هم غمگین!!!
شادم از پایان و غمگینم از پایان!!!
کوله بارم را بسته ام...
آماده ی سفر...
اما دل کندن دشوار است از عزیزان!!!
رسم روزگار این است...
جدایی از کسانی که دوستشان داری!!!
سخت است اما چاره ای نیست!
دلم برای همه تنگ می شود...
رفتن اجباریست...
ماندن بعید...
تنها باید رفت و سفر کرد!!!
تنها باید ادامه داد!!!
آری می روم خدا نگهدار
به خداوندی خدا دوستت دارم
ای تو زيباترين زيبايی ، ای رويای بيداری
به خداوندی خدا دوستت دارم
ای بيقرار دلم ، ای تك درخت دشت سرخ قلبم ،
به همين لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم
ای آنكه چشمت بارانی است ، ای تو كه روحت شادابی است ، و
رگهايت از خون محبت جاری است
به آن كعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم
زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من
به همان لحظه ديدارمان قسم دوستت دارم
نمی دانم كلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بيان كنم تا تو باور كنی كه
دوستت دارم
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائمااز اشک شسته بود برسنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود برسنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمیشد نشسته بود روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خوردست غم دل ی اسم انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت روز میلاد همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن میترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....
حلالم کن دارم میرم ...چقدراین لحظه دلگیره
نگام کن لحظه ی رفتن ...چه تلخه این هم آغوشی
چه وحشتناکه دل کندن ...چقدر سخته فراموشی
پرازبغضم پرازگریه ...پرازتلخی وشیرینی
حلالم کن دارم میرم ...منوهرگز نمی بینی
حلالم کن اگه دستام ...به دستای توعادت کرد
آخه دنیای عاشق کش ...به ما دوتا خیانت کرد
کلاف آرزوهامو ...چراهیشکی نمی بافه
برای ما دوتا عاشق ...جدایی دورازانصافه
تمام سهم من از تو ...یه حلقه س که توو دستامه
تمام سهم تو ازمن ...یه عشق بی سرانجامه
تو بارونی ترین ابری ...من از پاییز لبریزم
چه معصومانه می باری ...چه مظلومانه می ریزم
عزیزم نقطه سر خط بی وفاییت شده عادت
تو نوشته بودی دیدارسه تا نقطه تا قیامت
عزیزم نقطه ته خط تلگرافی شده نامت
قلمو مچاله کردی توی نقطه چین نامت
زیر دردو خط کشیدی ضربدر زدی رو اسمم
تا بدونم که به اسمت تا دم جونم طلسمم
عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت
کاش میشد عشق را تفسیر کرد خواب چشمان تو را تعبیر کرد
کاش میشد همچو گلها ساده بود سادگی را باتو عالمگیر کرد
کاش میشد در خراب اباد دل خانه احساس را تعمیر کرد
کاش میشد در حریم سینه ها عشق را با وسعتش تکثیر کرد
صدای معلم در کلاس می پیچید: جاهای خالی را با کلمات مناسب پر کنید....
ومن هنوز نمی دانم جای خالی تو را چه چیزی پر خواهد کرد.........
تقدیم به کسی که پر کردن جاش مثل فراموش کردنش غیر ممکن است...
گاه می اندیشم چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران!!!!!!
و انسانهایی در زندگیم باشند که زلال تر از باران هستند
سلام بر سلطان فصل ها پاييز ِ زيبا
سلام بر اولين برگ پاييزي که با افتادنش بوسه بر زمين مي زند
سلام بر اشکهاي پنهان شده در باران پاييز
سلام بر فريادهاي بي صدا و گم شده در باد پاييزي
سلام بر تولدهاي پاييزي
سلام برتولد و خزان عشق در پاييز
پاييز را دوست دارم
بخاطر غريب و بي صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد و سرخ ِ آتشش
بخاطر تجلي زيباترين هنر نقاشي خالقم
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هايش
بخاطر صداي نم نم باران هاي عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن... و خيس شدن زير باران هاي پاييزي
بخاطر اشکهايي که زير بارون پاييزي پنهون ميشه و کسي نمي فهمه
بخاطر بوي مست کننده و خاک بارون خورده ي کوچه ها
بخاطر غروب نارنجي و دلگيرش
پاييز را دوست دارم بخاطر خود پاييز
و من عاشقانه پاييز را دوست دارم
پاييز زيبا خوش امدي ... بيا که بغضم را با تو بشکنم
دوستان خوبم فرا رسيدن فصل عشق ؛ بر شما مبارکباد